آنچه درباره شهیده معصومه قزوینی باید بدانید!

شهیده معصومه قزوینی

نام: معصومه              نام خانوادگی: قزوینی         نام پدر: ماشاءالله

 

شهیده معصومه قزوینی در سال ۱۳۳۲ در دامن مادری پاک و پدری عارف دیده به جهان گشود. او فرزند سوم شهید حاج ماشاءالله قزوینی بود. معصومه از دوران طفولیت ذوق و استعداد عجیبی برای فراگیری علم داشت. دوران دبستان را در مدرسه کاروان گذراند و پا به دبیرستان گذاشت و در رشته ریاضی مشغول تحصیل شد. بعد از دو سال تحصیل در دبیرستان به علت جو نامطلوب مدرسه، مجبور به ترک تحصیل شد.

وقفه ای که در تحصیل او ایجاد شد علاقه ی او را به علم آموزی صد چندان کرد. او با وجود محرومیت از مدرسه، درس را رها نکرد و به فراگیری علوم دینی پرداخت.جامع المقدمات را نزد یکی از ائمه جماعت فراگرفت، سپس به صورت متفرقه شروع به تحصیل دروس کلاسیک نمود. همزمان با پیروزی انقلاب موفق به اخذ دیپلم شده و بلافاصله در آموزش و پرورش به عنوان امور تربیتی و معلم ریاضی مشغول به تدریس شد. از سال ۶۰ تا ۶۲ دوره تربیت مدرس را گذراند و همزمان نزد اساتید مختلف تحصیل علوم دینیه را نیز ادامه می داد.کتاب تحریرالوسیله امام مدظله العالی و کتاب اصول فقه را در محضر یکی از نمایندگان مجلس فراگرفت. در سال ۶۳ مدیریت مدرسه راهنمایی شهید دستغیب را به عهده گرفت و بعد از قبولی در دانشگاه آزاد اسلامی در سال ۶۴ مدیریت مدرسه را رها و در دبیرستان شهید آیت ا... سعیدی به تدریس عربی و معارف اسلامی پرداخت. معصومه با تمام مشکلات درسی و مشغله ی فراوانی که داشت ، ماهها در زندان قزل الحصار به ارشاد و تربیت فریب خوردگان منافق مشغول بود.

وی تحقیقات بسیاری در زمینه ی معاد و دیگر مسائل دینی و نوشتارها و تحقیقاتی در رابطه با مسائل اجتماعی داشت که متاسفانه در اثر اصابت مستقیم موشک به خانه از بین رفت و جز اوراقی آغشته به خون در کنار پیکر مطهرش چیزی بر جا نماند.

 از مشخصات بارز شهیده معصومه قزوینی همت والا و تلاش خستگی ناپذیر برای کسب علم و مطالعه بود. پشتکار و استعداد شایان او سبب شد که در تمام دوران تحصیل از شاگردان ممتاز به شمار رود. او مصداق بارز "فی المکاره صبور" بود و نه تنها در حوادث تلخ زندگی خود را نمی باخت و زبان به شکایت نمی گشود بلکه همواره زبانش به شکر گویا بود. او در طول زندگانیش لحظه ای از مطالعه غافل نبود. کتب مختلف سیاسی-اجتماعی-دینی و ... را با ولع مطالعه می کرد و دیگران را به علم آموزی تشویق می نمود. با امر تدریس به صورتی جدی برخورد می کرد و برای هر جلسه تدریس خود ساعتها مطالعه می نمود. او مجامع خانوادگی را هم با سخنان شیوا و با بیانات گرم خود به کلاس درس تبدیل می کرد و با خواندن قرآن و شرح مفاهیم آن از این نشست ها به بهترین وجه استفاده می نمود. او روحیه ای زاهدانه داشت و به زخارف و تجملات دنیا کوچکترین اعتنائی نداشت و به ندرت برای خود لباسی تهیه می نمود و بسیار ساده و بی پیرایه می زیست . او خوش برخورد و گرم و صمیمی بود. ورودش به هر جمعی موجی از شور و نشاط در آن جمع ایجاد می کرد. او انتقاد پذیر بود و هرگاه اشتباهی از وی سر می زد، به سادگی اشتباه خود را می پذیرفت. روزی به یکی از شاگردانش عتاب می کند، بعد از کلاس از او عذرخواهی کرده ولی به این حد اکتفا نکرد و گفت من در جلوی شاگردان به تو عتاب کردم و باید در جلوی آنها نیز عذرخواهی کنم. معصومه قزوینی در جلسه ی بعد هنگام تدریس این نکته را به یاد می آورد، تدریس را رها کرده و از آن دانش آموز درحضور سایرین عذرخواهی می کند.

معصومه نظم و ترتیب را در کارهایش به شدت رعایت می کرد. به همین جهت در بین دوستان به خوش قولی و وفای به عهد معروف بود.او احترام زیادی برای پدر و مادر خود قائل بود و هیچ گاه با آنان با صدای بلند صحبت نمی نمود. برای مادر فرزندی مهربان و برای پدر دوست و هم صحبتی صمیمی بود. او در انجام عبادات دقت زیادی داشت و به انجام مستحبات تاکید خاصی می نمود. اکثرا روزها را روزه می گرفت و در همه حال سعی میکرد با وضو باشد.اهتمام زیادی به خواندن و حفظ قرآن داشت بدین جهت بارها قرآن را با تفسیر ختم کرده بود. در نشر مفاهیم قرآنی از طریق برگزاری جلسات قرآن کوشش می نمود. در دو سال آخر زندگی خود، حفظ قرآن را وجهه همت خود قرار داده بود و از هر فرصتی برای این کار استفاده می نمود. شهیده احساسی لطیف داشت و دارای بعد عرفانی قوی بود. وقتی به نماز می ایستاد گوئی از زمین کنده می شد. وقتی دست به دعا برمی داشت و جمله ی "اللهم رزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک" را به زبان می راند مرواریدهای درخشان اشک بر گونه اش می غلتید چنان با احساس دعا می کرد که همه را تحت تاثیر قرار می داد. در همه حال به یاد خدا بود، حتی وقتی به کارخانه مشغول بود مرتب قرآن می خواند و اشعار عرفانی را زیر لب زمزمه می کرد و اشک می ریخت.
انس زیادی به دیوان استاد حسن زاده آملی داشت، آنقدر زیر لب زمزمه کرده بود :

      من این دنیای فانی را نمی‌خواهم نمی‌خواهم                        من این لــذات آنی را نمی‌خـواهم نمی‌خواهم

       بجـــز راه وصـــالش را نمی‌پـویم نمی‌پویـم                       جز این زره کامرانی را نمی‌خــواهم نمی‌خواهم

که خواهر زاده ی ۵ ساله اش هم این ابیات را حفظ شده و تکرار می کرد. او به انقلاب و امام عشق می ورزید و در تمام صحنه های انقلاب حضوری جدی داشت. در سنگر مدرسه و دانشگاه همواره مدافع راستین خط امام و انقلاب بود. در مبارزات قبل از پیروزی انقلاب فعالانه در تکثیر و نشر و پخش اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام کوشش داشت. در راهپیمائی های باشکوه امت قهرمان شرکت می کرد. با شجاعتی وصف ناپذیر در تبلیغ انقلاب و مواضع آن می کوشید. چند ماه قبل از پیروزی انقلاب در بهشت زهرا با گروهی از دانشجویان و خبرنگاران خارجی برخورد کرد که با مردم راجع به اهداف انقلاب و رهبری حضرت امام سئوال می نمودند وی مشاهده کرد که بعضی عناصر چپ با خبرنگاران صحبت کرده و امام را صرفا رهبری مذهبی می دانند و مسائلی را بر ضد خواسته های واقعی مردم عنوان می کنند. او گام پیش نهاد و در آن مصاحبه با منطقی رسا مسئله ولایت مطلقه فقیه را به صورتی جامع مطرح نمود آنچنان که مردمی که اطراف او ایستاده بودند به هیجان آمده و صلوات می فرستادند. به خاطر دارم که پدری پیر خطاب به او می گفت:خدا عمرت دهد حرف دل ما را زدی. او عاشق امام و راه امام بود بارها به دیدار امام شتافته بود و اظهار می کرد دیدار امام روحی تازه به انسان می بخشد. در زمان جنگ چون امکان حضور مستقیم در جبهه های دفاع حق علیه باطل را نداشت با کمک های مالی در این جهاد مقدس شرکت می کرد. زیور آلات ناچیزی را که داشت همه را به جبهه تقدیم کرده بود.

در تاریخ 66/10/26 یعنی درست دو ماه قبل از شهادت خود در جهاد مالی شرکت کرده و هزینه یک رزمنده را به جبهه اهدا نموده بود. او عاشق شهادت بود و بارها این مطلب را ابراز داشته بود. در هنگام موشک باران تهران در اسفند ۱۳۶۷ طریقه ی استقامت را پیش گرفت و به عشق شهادت در تهران مانده بود. به هنگام وقفه ای که در موشک باران پیش آمده بود با حالتی عجیب می گفت: چرا صدام دیگر موشک نمی زند من به این موشک ها دل بسته بودم. بارها می گفت: از خدا می خواهم که این موشک ها به مراکز حساس و اقتصادی برخورد نکند و ما سپر بلا باشیم.

سرانجام در روز بعثت پیامبر عظیم الشان اسلام این دریای بیکرانه عشق و این گوهر ناشناخته و روح پرتلاطم ایمان و این معلم پاک باخته درس ایثار و جانبازی در راه معشوق را، در کلاس شهادت با نثار خونش به زیباترین صورت باز گفت و با قامت به خون نشسته اش زیباترین تفسیر  را بر آیه های عشق نوشت و شهد شیرین شهادت نوشید.